ايرانيان و يهوديان باستان نخستين مردمي بودند که در روشنگاه حکمت و خرد نبوي مرز ميان روشنايي و تاريکي تقابل ميان راستي و دروغ کشمکش و نبرد ميان نيکي و بدي را آفتابي و عريان و شفاف سازي کردند. اين مرزبندي و شفاف سازي تحولي بود بس عظيم بس مهم و بس سرنوشت ساز که در جهان باستان اتفاق مي افتاد. گذار از يک جامعه و جهان اسطوره اي و الوهيت هاي مشرکانه و حرکت به سوي انفتاح و افتتاح تاريخي نبوي و يکتاپرستانه در ميان ايرانيان و يهوديان عهد باستان تحولي بود با ابعاد هستي شناختي و معرفت شناختي و انسان شناختي و مدني و معنوي به غايت عظيم. به تعبير عارف و شاعر شهير خراساني ما حضرت مولوي:
حق فرستاد انبيا را با ورق
تا گزيد اين دانه ها را بر طبق
پيش از اين ما امت واحد بُديم
کس ندانستي که ما نيک و بديم
قلب و نيکو در جهان بودي روان
شب همه شب بود و ما چون شبروان
تا برآمد آفتاب انبيا
گفت اي غش دور شو صافي بيا
اين برآمدن آفتاب نبوت و دور شدن غش الوهيت هاي مشرکانه عصر و عهد اساطيرالاولين و برآمدن خورشيد و طلوع آفتاب حکمت و خرد نبوي در ميان ايرانيان و عبريان عهد باستان تحولي بود بس عظيم و مه بانگي بود به غايت ُستُرگ با ابعاد هستي شناختي و معرفت شناختي و انسان شناختي و مدني و معنوي که در ايرانشهر جهاني عصر و عهد هخامنشي بمعني الاخص و خاورميانه نبوي شده بمعني الاعم اتفاق مي افتاد. البته و صد البته يک جامعه و جهان مطلق نيک يا مطلق بد، مطلق زيبا يا مطلق زشت، مطلق رحماني و يا مطلق شيطاني، در قاعده و قانون و قالب اين عالم درنمي گنجد. در سپهر انديشه مي توان چنين جامعه و جهاني را تخيل و تصور و طراحي کرد ليکن در مقام و ميدان عمل تحققش ناممکن و ناشدني. طراحان مدينه هاي فاضله و ضاله و جاهله هم تحققش را در «اوتوپيا(ΟΥ-ΤΟΠΙΑ) » يعني در لامکان مي جستند و مي يافتند نه في المکان که البته تناقض ديگري را دامن مي زدند. باري قاعده و قانون اين جهان علي الخصوص قاعده و قانون دنيا يعني جهان بشري شده قاعده و قانون علت ها و سبب ها و دليل و معلول ها و مدلول و راستي ها و کژي ها و زيبايي ها و زشتي ها و تقابل و کشمکش ميان اضداد است و انداد. به تعبير حضرت مولوي در مثنوي:
پس نهاني ها به ضد پيدا شود
چون که حق نيست ضد پنهان بود
جامعه و جهان بشري جامعه و جهان نسبت هاست. به نسبت و در نسبت مي بايد محکش زد و سنجيد و فهميد. موفق و ناموفق بودن و سعادتمند و شقاوتمنديشان رادر نسبت مي توان محک زد و فهميد. جامعه و جهان بشري ما همان دنياي برآمده و برساخته امکانات و ظرفيت ها و استعدادها و توانمايه هاي وجودي بشري ما از هر جنس و نوع و طور و قسم است. جانوران حيات وحش طبيعت دارند و آدميان دنيا. دنيايي که هم داد را در آن مي توان جاري کرد هم بيداد را هم مزرعه هاي سبز رفاه را در آن گسترد هم بيان و برهوت فقر را در آن گسترش داد هم طبل سعادت و نيکبختي را در آن مي توان کوبيد هم شقاوت و بدبختي را در آن تجربه کرد. هم از راستي راست کاران و درست کاران طريق درست زيستن و راست گفتن را در آن آموخت هم از کژي کژانديشيان و کژرفتاران و روان در آن آسيب ديد و زيان برد هم گناه و معصيت و مصيبت را در آن تجربه کرد هم حلاوت شرم و پاکي و پرهيزکاري را در آن چشيد و زيست. خلاصه سخن آنکه هم کشمکش و تقابل نيکي و نيکخواهان را با بدي و بدخواهان و بدکاران را در آوردگاه آن آزمود هم خدمت خادمان را هم خيانت خائنان را شاهد بود. چنين است جامعه و جهان بشري ما.
اتفاقاً هرجا و هرگاه شرايط را نامتعارف تر و اوضاع را دشوار و خطر خيزتر و جامعه ها را در معرض مخاطرات سهمگين تر و در آوردگاه دست و پنجه فشردن با معضلات سنگين تر و در کوره پيچ هاي صعب العبورتر يافته ايم خروج و بر صحنه آمدن و تقابل و کشمکش نيروهاي متعارض از هر جنس و نوع و قسم نهفته و نهان در لايه هاي و زيرلايه هاي درون جامعه ها را فراگيرتر و جدي تر و شفاف تر و آفتابي تر و آشکارتر و پر قوّت تر هم شاهد بوده ايم هم آزموده ايم هم از سر گذرانده ايم. مادام که پاي آزمون و کارزاري در ميان نيست. تا آن هنگام که اوضاع عادي و ايام بر وفق مراد است همه چيز مساعد موافق طبع و به مصلحت و به منفعت است در حرف و قول مدعيان اخلاق و ايمان و عمل نيک و نيکخواه مردمان بسيارند؛ وقتي شرايط نامتعارف مي شود و اوضاع خطرخيز و مخاطره انگيز و به آوردگاه آزمون فراخوانده مي شويم اينجاست که هر کسي و هر جامعه اي اصالت هنر و همت و قوّت حکمت و خرد و اخلاق و ايمان و معنويت خود را در ميدان عمل مي تواند به منصه ظهور و به تماشا بگذارد. اتفاقاً در چنين برهه ها و بحران ها و موقعيت هاي دشوار و خطر است که جنود شرّ و شيطان هم خروج کرده و کارزار فراخوانده مي شوند. کار نيک هميشه شر برانگير بوده است. قرآن را ببينيد: «وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ؛ و همچنين براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انس و جن قرار داديم» (آيه 112 سوره انعام).
ويروس کرونا نه آغازين و نه فرجامين ويروس مسري و مهلکيست که با آن دست و مي فشاريم و دست و پنجه خواهيم فشرد. شواهد و قرائن فراوان به ما مي گويند و ما را متقاعد مي کنند؛ جامعه هايي که در آوردگاه هاي آزمون تاريخ از هر جنس و نوع و قسم، در ميانه ميدان مانده اند و با خطرها و مخاطرات سنگين و سهمگين دست و پنجه فشرده اند هم آزموده تر و قوي تر و ايمن تر به حيات خود ادامه داده اند هم شکوفان تر و عزتمندانه زيسته و سروري کرده اند. يک جامعه و جهان تهي از تموج و تحرک و تغير و تحول بدون حس همبستگي اجتماعي و حکمت و خرد و دليري رويارويي با مخاطرات بدون اخلاق و ايمان و اميد به نيک زيستن و نيکخواه آدميان بدون بدون کشمکش و دست و پنجه فشردن با نيروهاي شر و شيطان؛ سرد و بي روح و مرده و ملال آور و قبرستاني بيش نيست. و چه تغير و تحولي انسان سازتر و سرنوشت ساز تر از تحول و تغيّر از درون.
دانشگاه تهران: 14/12/1398 هجري خورشيدي
درباره این سایت